معنی

اصلاح کردن، توافق، پیمان، سازش، موافقت، مصالحه، اشتی دادن، دلخواه، طیب خاطر، قرار، پیمان غیر رسمی بینالمللی، متفق بودن، نهاد، هم اهنگی، وفق دادن، تصفیه کردن، جور درامدن، جور کردن، اشتی دادن، اصلاح کردن، موافقت کردن، قبول کردن
سایر معانی: مطابق کردن، تطبیق دادن، هماهنگ بودن، سازگار بودن، جور درآمدن، مطابق بودن، آشتی دادن، همساز کردن یا بودن، اعطا کردن، دادن، رضایت، همسازی، یکدلی، میل، خواهش، همدلی، (بین ملت ها) توافق غیر رسمی، جور بودن (رنگ و صدا و غیره)، موافقت کردن با، n : سازگاری، پیمان غیر رسمی بین ا
[مهندسی گاز] مطابق بودن، جوربودن
[حقوق] توافق، تراضی، مصالحه، سازش
[ریاضیات] تطبیق دادن، مطابقت دادن

دیکشنری

توافق
اسم
agreement, compromise, settlement, accord, accord, understandingتوافق
covenant, contract, treaty, pact, promise, accordپیمان
compromise, peace, agreement, collusion, accord, accordanceسازش
agreement, consent, assent, concurrence, compliance, accordموافقت
compromise, reconciliation, conciliation, accordمصالحه
accordاشتی دادن
accordاصلاح کردن
wish, accordدلخواه
accord, free willطیب خاطر
arrangement, agreement, decision, accord, concord, dictumقرار
accordپیمان غیر رسمی بینالمللی
accord, accordanceمتفق بودن
institution, subject, nature, character, inclination, accordنهاد
coordination, harmony, cadence, consonance, accord, concertهم اهنگی
فعل
adapt, reconcile, suit, tune, attune, accordوفق دادن
reconcile, accord, agree, conciliateاشتی دادن
refine, clean up, filter, purge, settle, accordتصفیه کردن
improve, reclaim, modify, correct, rectify, accordاصلاح کردن
accept, adopt, matriculate, pass, accord, entertainقبول کردن
accord, sortجور درامدن
sort, accord, adapt, assort, concert, consortجور کردن
agree, consent, comply, approbate, accede, accordموافقت کردن

ترجمه آنلاین

توافق

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.