(نَ دِ)۱- (ص مف.) نادیده، دیده نشده.۲- (اِ.) (عا.) نسل پنجم، فرزندِ نبیره.
فرهنگ فارسی معین
[ نَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب) جامه یا سفال و مانند آن که هیچگاه شسته نشده و آب بدان نرسیده باشد: کوزهٔ آب ندیده. کرباس آب ندیده.
لغتنامه دهخدا
ویژگی سنگ یا مادۀ حاصل از آژندش [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ جَ دی دَ / دِ ] (ص مرکب) آنکه بسیار در اقطار عالم سفر کرده. سیاحت کننده و جهانگرد. مسافر. (برهان). سیاح. (انجمن آرای ناصری). || مجرب. آزموده. کارکشته. تجربه کار. (آنندراج): درست است گف ...
[ خَ لَ نَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب) بدون عیب. بی نقص : دستی سلب خلل ندیده برد از پی آن سلب دریده.نظامی.
[ خَ دی دَ / دِ ] (ن مف) خنده کرده. خنده نموده.
تراشیده؛ رندهشده.
فرهنگ فارسی عمید
[ رَ دی دَ / دِ ] (ن مف) رنده شده. صیقل شده. تراشیده شده. زدوده شده. رجوع به رندیدن و رند و رنده شود.
کنده.
[ کَ دَ / دِ ] (ن مف) کنده. (فرهنگ فارسی معین). کنده شده: ظلم الارض؛ کند زمین را در غیر جای کندیده. (منتهی الارب از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || واداشته به کندن. (فرهنگ فارسی معین): ...
(گَ دِ) (ص.) دارای بود یا مزة بد (بر اثر تخمیر شدن)، دارای گندیدگی.