کندیده
معنی
[ کَ دَ / دِ ] (ن مف) کنده. (فرهنگ
فارسی معین). کنده شده: ظلم الارض؛ کند
زمین را در غیر جای کندیده. (منتهی الارب
از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| واداشته به کندن. (فرهنگ فارسی
معین): زاب نام پادشاهی است از
پادشاهان فرس که این همه انهار کندیدهٔ
اوست. (منتهی الارب از فرهنگ فارسی
معین). و رجوع به منتهی الارب ذیل «زوب»
شود.