(~.)(ص.) مردی که ریش انبوه دارد.
فرهنگ فارسی معین
هیجان منفی و ناشی از ناخشنودی و انزجار حاصل از مشاهدۀ پیشرفت و موفقیت دیگری [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ رِ اُ دَ ] (مص مرکب) تخم شپش به موی افتادن. (یادداشت مؤلف).
لغتنامه دهخدا
[ رَ کِ ] (اِخ) دهی از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان. سکنه ۲۰۰ تن. آب آن از قنات. محصولات عمده غلات و حبوب و مرکبات. خربزهٔ آن معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
[ رَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب) رشک آوردن. رشک آمدن. رشک ورزیدن: غِیار. غَیْرَة. غَیْر. (منتهی الارب): رشک رقیب می خورم لیک عوض نمی کنم با لب خنده خیز او دیدهٔ گریه زای را. ظهوری (از آ ...
اشتیاق مادینه برای تملک اندام جنسی نرینه [روانشناسی]
[ رَ وَ ] (نف مرکب) رشک آورنده. حسود و رشک برنده. (ناظم الاطباء). به معنی حسود است. (از شعوری ج ۲ ورق ۵). رشکور. رشکین. (یادداشت مؤلف). || گاهی به معنی غیور و باتعصب آید. (از شعوری ج ۲ ...
[ رَ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل. سکنه ۹۲۰ تن. آب آن از رودخانهٔ هراز. محصولات عمده برنج و صیفی و غلات. اکثر سکنه در تابستان به ییلاقهای لاریجان می روند. (از فره ...
(رَ کِ)(ص نسب.)۱- حسود.۲- باغیرت.
= رشکین
فرهنگ فارسی عمید
[ رَ یِ ] (اِخ) دهی از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. سکنه ۶۷۴ تن. آب آن از قنات. صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه ماشین رو. معدن گل سفید دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
(رَ وَ) (ص مر.) رشکن.