(د) [ ع. ] (ص.) کمیاب، نایاب.
فرهنگ فارسی معین
[ دِ ] (ع ص) اسم فاعل از ندر. (اقرب الموارد). رجوع به ندر شود. || (اِ) جمع اندر به معنی خرمن یا خرمن گندم است. (از منتهی الارب). رجوع به اندر شود. || خر وحشی. (از اقرب الموارد). || ا ...
لغتنامه دهخدا
اسم: نادر (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: nader) (فارسی: نادر) (انگلیسی: nader) معنی: کمیاب، بی همتا، بی نظیر، عجیب، شگفت آور، آنچه به ندرت یافت شود، آن که در نوع خود بی نظیر باشد، ( در ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ دِ رِ ] (اِخ) صاحب صبح گلشن آرد: «معروف به ملانادر دامغانی است و زبانش گویا به الفاظ نادر معانی است. از اشعار اوست: کارسازان جهان از کار خود بیچاره اند سیل نتواند که شوید گرد از رخسار خو ...
[ دِ رِ نَ ] (اِخ) سیدنجم الدین حسین بن سیدقمرالدین، از پارسی گویان هند است و به روایت مؤلف شمع انجمن در قریهٔ ایته از توابع نصیرآباد به دنیا آمده است. در شعر و علوم متداوله از شاگردان شا ...
[ دِ رِ کَ ] (اِخ) از شاعران فارسی گوی کشمیر است و این بیت را مؤلف نگارستان سخن از او نقل کرده: ما را به سیر لاله و گل دل نمی کشد ای چهرهٔ بهارفریب تو باغ ما. رجوع به نگارستان سخن ص ۱۱۵ شو ...
[ دِ ] (اِخ) از دهات بخش ارکو شهرستان ایلام است. در سی و چهار هزارگزی جنوب شرقی قلعه دره و در کنارهٔ راه مالرو زرین آباد قرار دارد. کوهستانی است و هوائی معتدل دارد. سکنه اش ۱۸۲ نفر است و فا ...
[ دِ ] (اِخ) از شاعران شیراز و معاصر با صفویه است. میرزاطاهر نصرآبادی آرد: «در فن سیاق آگاه است و رساله ای جامعه در آن باب نوشته است، مدتی قبل از این در لباس فقر و فنا به اصفهان آمده به قص ...
آنکه در زیبایی کمنظیر باشد.
فرهنگ فارسی عمید
[ دِ رَنْ ] (ع ق) گاهگاه. اتفاقاً. (ناظم الاطباء). لایکون ذلک الا نادراً؛ ای فیما بین الایام. (اقرب الموارد). ندرةً. بندرت. به نادر.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.