(دُ) [ فر. ] (اِ.)۱- مقدار تجویز شده در یک یا چند وعده، از جمله مقدار خاصی از دارو یا مقدار معینی از اشعه، چنده، مقدار مصرف. (فره).
فرهنگ فارسی معین
[ دِ زِ اَ رَ ] (اِخ) کوهی است بالای ابرج که یک نیمهٔ آن محکم است و یک نیمه محکم نیست چنانکه حصار توان کردن و بستدن. اما بتاختن و زودی نتوان ستدن و آب روان در این دز می گذرد و از کوه به ز ...
لغتنامه دهخدا
[ دِ زِ اَ ] (اِخ) نام حصاری و قلعه ای است که شاپور بناکرده بوده است. (برهان). دزی بوده در فارس از بناهای شاپور. (آنندراج). به گفتهٔ پروفسور مار مستشرق شوروی، دز اقنا، هم اکنون پایدار است. ...
[ دِ زِ پِ سَ رِ عَ مْ ما رَ ] (اِخ) شهرکی است [ به ناحیت پارس ] اندر وی حصاری بر کران دریای اعظم است و جای صیادان است و منزل بازرگانان است. (حدود العالم چ دانشگاه ص ۱۳۱).
[ دِ ] (اِخ) دزاشیب. از قرای بلوک شمیران. (از جغرافیای سیاسی کیهان). قصبه ای است از بخش شمیران، شهرستان تهران. واقع در یکهزار گزی شرق تجریش. ناحیه ای است در دامنه و سردسیر و دارای ۵۰۰ تن ...
[ دِ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان اورامان طون بخش پاوه، شهرستان سنندج. واقع در ۵۴هزارگزی شمال غربی پاوه و ۶ هزارگزی شمال نوسود، کنار مرز ایران و عراق، با ۶۵۹ تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه ...
[ دُ ] (اِ مرکب) مخفف دزدبازار. رجوع به دزد بازار شود.
[ دِ ] (اِ مرکب) بانوی دز. ملکهٔ دز. ملکهٔ قلعه و حصار: لیلی نه که لعبت حصاری دزبانوی قلعهٔ عماری.نظامی. او در آن دز چو بانوی سقلاب هیچ دزبانو آن ندیده به خواب.نظامی. دزبانوی من ز دز گشاد ...
[ دُ بَ ] (اِخ) دهی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. واقع در ۱۹ هزارگزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی سرباز به فیروزآباد، با ۲۰۰ تن سکنه. آب از رودخانه و راه آن مالرو است. اهالی این ده از ط ...
[ دِ زِ ] (اِ) نام حرفی از حروف یونانی که دز «zd» تلفظ می شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.