(~.) (ص.) هولناک، پرخطر.
فرهنگ فارسی معین
[ خَ طَ ] (ص مرکب) مهلک. پرخطر. هولناک. مخوف. (ناظم الاطباء). خوفناک. (آنندراج): دریغ آن شد که در نقش خطرناک مقابل میشود رخ با رخ خاک.نظامی. همان به کاندرین خاک خطرناک ز جور خاک بنشینیم ...
لغتنامه دهخدا
[ خَ طَ ] (حامص مرکب) حالت خطرناک. حالت خطر. (یادداشت بخط مؤلف). خطر. هول. خوف. (ناظم الاطباء): از آن سو که دیدم دلم پاره شد خرد زآن خطرناکی آواره شد.نظامی. خطرناکی کار دانسته ام شدن دور ...
مدرکی که برای حصول اطمینان از انطباق وضعیت انبارهای کشتی با مقررات و الزامات آییننامۀ حمل کالای خطرناک صادر میشود [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کالای قابلاشتعال یا سمی که ممکن است در حین حمل، به خدمه و وسیلۀ نقلیه و کالاهای دیگر آسیب برساند و ایمنی سفر را تهدید کند [حملونقل دریایی] ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.