[ نَ / نِ ] (اِ) نردبان. (غیاث) (آنندراج). پله و پایه و پلکان و نردبان. (ناظم الاطباء). مشهدی، پله. پلکان. (فرهنگ فارسی معین). پله. پایه. درجه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران ای ...
لغتنامه دهخدا
(اِ) بمعنی زنهار است که پناه جستن و امان خواستن باشد. (برهان). بمعنی زنهار است و بمعنی امان. (انجمن آرا) (آنندراج). پناه و امان... و مهلت. (غیاث). زنهار. (جهانگیری). پهلوی «زینهار» (امن، ام ...
[ خوا / خا تَ ] (مص مرکب) امان طلبیدن. ملتجی شدن. پناه بردن. التجاء. پناهنده شدن. امان و پناه خواستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): کشیدندشان خسته و بسته خوار به جان خواستند آن زمان زینهار.فر ...
[ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب) خلف پیمان کردن. عهد و پیمان شکستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نقض عهد کردن. عهد شکستن. پیمان شکستن. (فرهنگ فارسی معین): بر این تخت شاهی مخور زینهار همی خیره ...
[ پَ رُ تَ ] (مص مرکب) قبول کردن امان و پناهندگی کسی را: زواره بدو گفت کای نامدار نبایست پذیرفت از او زینهار.فردوسی. پذیرفتم این زینهار ترا سپهر ترا شهریار ترا.فردوسی.
[ کَ دَ ] (مص مرکب) در دو شاهد زیر ظاهراً بمعنی اظهار ستوه و شکایت کردن، شکوه کردن و پناه جستن آمده است : نکند دوست زینهار از دوست دل نهادم بر آنچه خاطر اوست. سعدی (گلستان). زینهار از ...
(~. خا)(حامص.) عهدشکنی، خیانت.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ / مِ ] (اِ مرکب) سجل. (مهذب الاسماء، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کتاب عهد. عهدنامه. (یادداشت ایضاً). امان نامه : و بابک را زینهارنامه خواست به خط و مهر معتصم. (ترجمهٔ تاریخ طبری ص ۵۲۵ ...
(ص نسبی) پناه آورنده و پناه داده شده. (برهان) (آنندراج). کسی که امان و مهلت طلبد. ج، زینهاریان. (فرهنگ فارسی معین). به امان آمده. پناهنده. ملتجی. امان یافته. مستأمن. امانخواه. (یادداشت بخط ...
گزینهای برای تدارک در پروژه بهروشی رقابتی که در آن قیمت پیشنهادی برمبنای هزینۀ کل ساخت یا هزینۀ کل طرح و ساخت، یکی از معیارهای انتخاب است، اما تنها معیار برای انتخاب نهایی نیست [ ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.