(اِ.)۱- خسارت.۲- آسیب.۳- کاستی.
فرهنگ فارسی معین
(اِمص) زندگانی کردن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زیستن. (ناظم الاطباء). || (نف) زینده و زندگانی کننده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ فارسی معین). زیست کننده ...
لغتنامه دهخدا
[ زَ ] (ع ص) قمر زیان؛ قمر نیکو و خوب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ماه نیکو و خوب. (ناظم الاطباء).
[ مَ دَ ] (مص مرکب) خسارت و ضرر رسیدن : زیانی که آمد بر آن کشتمند شمارش بباید گرفتن که چند.فردوسی. ز بد کردن آید به حاصل زیان اگر بد کنی غم بری از جهان.فردوسی. مایه عشق تست چون او حاصل اس ...
چیزی که سبب زیان و خسارت و آسیب شود؛ آنچه ضرر برساند؛ زیانآورنده.
فرهنگ فارسی عمید
[ اُ دَ ] (مص مرکب) آسیب رسیدن. به گزند و ضرر دوچار شدن : شور عشق تو در جهان افتاد بی دلان را بجان زیان افتاد.خاقانی. مایهٔ سلوت به غربت شد ز دست دل زیان افتاد و محنت سود بس.خاقانی. ملرز ...
[ بُ دَ ] (مص مرکب) خسارت دیدن. گزند و ضرر بر کسی وارد شدن. - بزیان بردن؛ ضرر رسانیدن. (فرهنگ فارسی معین).
[ تَ ] (مص مرکب) زیان آمدن. گزند و ضرر رسیدن : گر برنگ جامه عیبت کرد جاهل باک نیست تابش مه را ز بانگ سگ کجا خیزد زیان. خاقانی. رجوع به زیان و دیگر ترکیب های آن شود.
[ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب) اضرار. الحاف. رزء. زیان رسانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خسارت و گزند وارد آوردن بر چیزی یا کسی.
ازدست رفتن کارایی اقتصادی بهدلیل عدم دستیابی به تعادل در بازار رقابت کامل (perfect competition) [اقتصاد]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.