گراز؛ خوک نر.
فرهنگ فارسی عمید
[ ] (اِخ) نام عام امرای غرجستان. (یادداشت مرحوم دهخدا).
لغتنامه دهخدا
اسم: ورازمهر (پسر) (فارسی) (تلفظ: varaz mehr) (فارسی: وَرازمِهر) (انگلیسی: varaz mehr) معنی: از نامهای زمان ساسانیان
فرهنگ واژگان اسمها
[ وَ ] (اِخ) ورارود است که ماوراءالنهر باشد. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به ورارود شود.
[ اَ ] (اِ) فراز و بالا و بلندی. (ناظم الاطباء) (هفت قلزم) (برهان) (مجمع الفرس) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). رجوع به افراز شود.
[ شَ وُ ] (اِخ) شهربراز. فرخان. یکی از سرداران اواخر دورهٔ ساسانی که او را «رومیزان» میگفتند و لقب او شهروراز بود. وی در زمان خسرو بلاد شام و بیت المقدس را گرفته بمحاصرهٔ قسطنطنیه همت گماشت ...
[ زِ ] (اِخ) دهی است از بخش نمشیر شهرستان سقز. دارای ۱۸۰ تن سکنه، آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله، توتون، لبنیات و محصولات جنگلی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
بریدن شاخههای زنده و مردۀ بالاتر از دسترس انسان [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.