شهروراز
معنی
[ شَ وُ ] (اِخ) شهربراز. فرخان.
یکی از سرداران اواخر دورهٔ ساسانی که او را
«رومیزان» میگفتند و لقب او شهروراز بود.
وی در زمان خسرو بلاد شام و بیت المقدس را
گرفته بمحاصرهٔ قسطنطنیه همت گماشت ولی
وسیلهٔ عبور از بسفور و ورود بساحل
اروپایی را نداشت، عاقبت هرکلیوس (هرقل)
موفق شد که از پیشرفت سپاه فاتح ایران
جلوگیری کند و افواج شاهنشاه را بازپس
راند. در کتب عربی روایات مختلفی درباب
مجرمیت شهروراز سردار لشکر در حضور
خسرو نقل شده است. جاحظ گوید شهروراز
فرماندهٔ کل سپاه ایران در مقابل لشکر روم بود
و خسرو به او نامه ها مینوشت با اوامر متضاد،
این سردار چون از کید خسرو اندیشناک شده
بود بقیصر پیوست، و راه را برای او باز کرد که
تا نهروان پیش آید. پس پرویز یکی از
نصاری را بخواند که انوشیروان جد او را در
روز قتل مزدک از قتل نجات بخشیده بود و او
را نامه داد که در عصایی نهفته بودند و گفت
نزد شهروراز بر. در این نامه شهروراز را
فرمان داده بود که قصر قیصر را بسوزد و
لشکریان او را هلاک کند. چون نصرانی
بنهروان رسید، بانگ ناقوسها را شنید و از
کرده پشیمان شد که چرا بقیصر نصرانی
خیانت کرده است. پس مستقیماً بدرگاه
امپراتور رفت و راز را فاش کرده عصا را بدو
داد. قیصر هراسان و بدگمان شد و پنداشت که
شهروراز او را فریفته است. پس لشکر را
بازپس برد، خسرو که واقعه را پیش بینی کرده
بود، به این ترتیب از دشمنی صعب رهایی
یافت. بعدها شهروراز شنید که خسرو از او
بدگمان شده و یکی از صاحبمنصبان
زیردست او را وادار به کشتنش کرده است.
پس شرایط احتیاط را بجا آورد و گردن از
پیمان خسرو کشید. خسرو در این وقت مبتلا
به اسهال شده بود و امر داد که او را به تیسفون
بازگردانند تا ترتیبی برای جانشنیی خود
بدهد. چون پسرش شیروی (شیرویه) را بنام
اردشیر سوم بر تخت نشاندند و خوانسالار یا
رئیس کل آبدارخانه بنام ماه آذرگشنسب به
قیمومت او برقرار شد و در واقع مقام نیابت
سلطنت یافت، شهروراز نمیخواست زیر بار
اطاعت یکی از همگنان خود برود، از اینرو با
قیصر هرقل یار شد و سپاه خود را بجانب
تیسفون راند. در این شهر دو تن از بزرگان
یکی نیوخسرو رئیس نگاهبانان سلطنتی،
دیگر «نامدار گشنسب» سپاهبد نیمروز با او
یار شدند. پس شهروراز سپاه خود را وارد
تیسفون کرد و پادشاه خردسال را که بیش از
یک سال و نیم سلطنت نرانده بود هلاک کرد و
خود هرچند از تخمهٔ شاهی نبود بتقلید بهرام
چوبین و گستهم (وستهم) بپادشاهی نشست
(۶۲۹ م.). چون شمطای عیسوی در سابق
بیکی از دختران شهروراز اهانت کرده بود، در
این وقت که شهروراز بسلطنت رسید فرمان
داد تا شمطا را از زندان بیرون آورده در برابر
کلیسایی که مجاور املاک خانوادهٔ او بود
مصلوب کردند. مخالفان شهروراز بریاست
«ماهیار» اندرز بداسواران و «زاذان فرخ» که
از نجبای جوان استخری بود و دو برادر پوس
فرخ که با او در دستهٔ نگاهبانان پادشاهی
(گارد سلطنتی) خدمت میکردند، قیام نمودند
و این سه برادر شهروراز غاصب را بقتل
رسانیدند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع
به ایران در زمان ساسانیان ص ۳۱۴، ۳۱۸،
۳۵۱ و ۳۵۵ شود.