= گِلی
فرهنگ فارسی عمید
[ گَ ] (ترکی، اِ) در ترکی بمعنی بیوک و عروس: گلین خانم. گلین باجی. گلین آغا.
لغتنامه دهخدا
[ گِ ] (اِخ) نام دیهی است در حوالی ری که قلعهٔ گلین داشته و منسوب بدانجا را گلینی میخوانده و کلین به کاف عربی همانا معرب آن باشد. و در قاموس گفته گلین بر وزن امین دیهی است از دیههای ری و از ...
[ گُ ] (ص نسبی) منسوب به گل، مانند: سیمین منسوب به سیم و مشکین منسوب به مشک. (آنندراج): با دوست به گرمابه درم خلوت بود و آن روی گلینش گل حمام آلود.سعدی.
[ گِ ] (اِ) بافته ای است رنگارنگ، پارسی نیست و همان صحیفهٔ مانی است که نقوش گوناگون داشته. (آنندراج).
[ گَ یَ ] (اِخ) دهی است از دهستان جنت رودبار بخش رامسر شهرستان شهسوار که در ۴۶۰۰۰گزی جنوب باختری رامسر واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش ۳۳۰ تن است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محص ...
[ گَ ] (ترکی، اِ مرکب) بارماغی. به معنی انگشت عروسان. نوعی از انگور. (یادداشت مؤلف).
اسم: گلینا (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: golinā) (فارسی: گلينا) (انگلیسی: golina) معنی: گلین، به رنگ گل سرخ، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلین، و
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: گلینه (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: goline) (فارسی: گلينه) (انگلیسی: goline) معنی: گلین، به رنگ گل سرخ، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به گلین، و
[ گَ نُشْ ] (اِخ) یکی از ندمای قباد پرویز. (ولف). مقصود شیرویه است. در تاریخ طبری جلینوس (ص ۶۱۹)، و در اخبار الطوال حیلوس آمده است. دینوری مؤلف آن گوید: وی رئیس مستمیتة بود و مستمیتة گویا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.