[ رَ ] (ع ص) مؤنث اَرْوَح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، روح. (اقرب الموارد). زنی که در رفتن دو پای او از هم گشاده باشد. || کاسهٔ نزدیک تک. (منتهی الارب) (آنندراج). قصعة روحاء؛ کاسه ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ ] (اِخ) شهری است که فراء از آن نام برده است. (منتهی الارب).
[ رَ ] (اِخ) دهی است از مضافات نهر عیسی. (منتهی الارب). از قرای بغداد بر ساحل نهر عیسی نزدیک سندیه. واللََّه اعلم. (از معجم البلدان).
[ رَ ] (اِخ) دهی است از مضافات رحبهٔ شام. رجوع به «روحا» و منتهی الارب شود.
۱. آنچه مربوط به روح و روان باشد. ۲. (صفت نسبی، اسم) دانشمند و پیشوای دینی؛ فقیه. ۳. معنوی. ۴. دینی؛ مذهبی. ۵. دارای پارسایی و صفا. ۶. مربوط به عالم ملکوت.
فرهنگ فارسی عمید
(اِخ) شاعری باستانی است و از او شواهدی در لغت نامهٔ اسدی آمده، از جملهٔ آنها این بیت است: عزیز و قیصر و فغفور را بمان که ورت نه شار ماند نه شیرج نه رای ماند نه رام. (از لغت فرس چ عباس اقبال ...
[ یِ بُ ] (اِخ) امیر روحانی، از افاضل روزگار و شاعر قرن هفتم بود. در منتخب التواریخ تألیف عبدالقادربن ملوکشاه بداونی (ج ۱ ص ۶۵) دربارهٔ شمس الدین التتمش، حوادث سال ۶۲۴ هـ . ق. چنین آمده اس ...
[ یِ شی ] (اِخ) میرزا علی بن میر عبدالوهاب یزدانی بن وصال شیرازی. بسال ۱۲۵۷ هـ .ش. در شیراز بدنیا آمد. وی در ادب و خط و نقاشی ماهر بود. به بمبئی سفر کرد (۱۲۸۸ هـ .ش.) و با نجفقلی میرزا در ...
[ نی یا ] (ع ص، اِ) جِ روحانیة. رجوع به روحانیة شود. - عالم روحانیات؛ عالم عقول و نفوس مجرده. (فرهنگ علوم عقلی سجادی ص ۲۸۱). و رجوع به عالم روحانی (ذیل روحانی) شود.
دینبران
فرهنگ واژههای سره
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.