[ رَ ] (اِ) نوعی از خرما میباشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع). خرما خارک. خرما خَرَک. بُسر. (مهذب الاسماء). غورهٔ خرما. خرمای نرسیده (مؤلف با استشهاد به اینکه الخالع، خارک پخ ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ ] (اِ) گوش خارک.
[ رَ خُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رِمَخَه. (مهذب الاسماء). رجوع به خارک شود.
[ کُ ] (اِ) سر موزه را گویند که آن کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند و آن در ماوراءالنهر بیشتر متعارف است و عربی جرموق خوانند. (آنندراج) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ رشیدی). سر مو ...
[ کَ ] (اِ) نام سرودی و نوائی است از موسیقی و شخصی که سرود خارکش بدو منسوب است. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ شعوری) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرای ناصری): نوای خارکش از عندل ...
۱. کسی که کارش کندن خار از بیابان و فروختن آن است؛ خارکش. ۲. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: سرود خارکن از عندلیب نیست عجب / که مدتی سروکارش نبوده جز با خار (ظهیرالدین فاریا ...
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ ] (اِ مرکب) نام نوائی است از الحان موسیقی که از غایت فرح خار غم از دل می کند. (فرهنگ جهانگیری). نام نوائی و صوتی است از موسیقی. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج ۱ ورق ۳۷۳ فرهنگ خ ...
[ ] (اِخ) ابوالعباس احمدبن عبدالرحمن الخارکی البصری. وی از ابوبکر محمدبن احمدبن علی الاترونی القاضی حدیث روایت کرده است. (از معجم البلدان ج ۳ ص ۳۸۷) (الانساب سمعانی).
[ جَ رَ یِ ] (اِخ) از جزایر خلیج فارس است و از دهانهٔ رودخانهٔ شاپور دور و از توابع ولایت اردشیرخره و لنگرگاه کشتیهایی بود که از بصره بطرف جزیرهٔ قیس و هندوستان میرفتند. (از سرزمینهای خلاف ...
[ خُ ما رَ ] (اِ مرکب) غورهٔ خرما. خرماخَرَک. خرمای خشک. (یادداشت بخط مؤلف).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.