۱. سهولت؛ آسانی. ۲. توانگری؛ فراخدستی.
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ ] (ع مص) به سوی چپ آمدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). از جانب چپ کسی آمدن. (ناظم الاطباء). || به آسانی زادن زن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دست راست را به سوی خود درک ...
لغتنامه دهخدا
[ یُ ] (ع مص) سهل و آسان گردیدن. (ناظم الاطباء). آسان شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص ۱۰۸) (دهار) (المصادر زوزنی) (غیاث). || اندک گردیدن. (ناظم الاطباء). اندک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص ۱ ...
[ یُ ] (اِ) مرجان سیاه. حجرالعقاب. حجرالنسر. حجرالماسکة. حجرالبهت. اکتمکت. دانه های سیاهی که از آن سبحه کنند. (یادداشت مؤلف). || چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است ...
[ یَ سَ کَ / کِ دَ ] (مص مرکب) یرش بردن و حمله آوردن و باشتاب و تغیر به سوی کسی روی آوردن است. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به ترکیب یسل کشیدن در ذیل مادهٔ یسل شود.
اسم: یسرا (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: yosrā) (فارسی: يسرا) (انگلیسی: yosra) معنی: آسان، فراخی، به سهولت، گشایش، راحتی، به آسانی، ( در قدیم ) چپ، طرف چپ در مقابلِ یمنی ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ یَ سَ رَنْ ] (ع ق) به آسانی و به سهولت. (از ناظم الاطباء).
[ یُ رَ ] (ع اِمص) آسانی و بهره مندی. (ناظم الاطباء).
[ یَ رَ تَنْ ] (ع ق) طرف دست چپ. گویند: قعد یسرةً؛ یعنی طرف دست چپ نشست. (ناظم الاطباء).
[ یُ ] (ع اِ) اسروع. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب). کِرمی که در میان تره بود. ج، یساریع. (مهذب الاسماء). کرمی است در ریگ که تن سپید و سر سرخ دارد و انگشت خضاب کردهٔ سرانگشت را عرب بدان تش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.