۱. جلودار؛ قراول؛ نگهبان. ۲. [قدیمی] در دورۀ صفویه، مٲمور تشریفات؛ نقیب؛ صفآرا.
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ وُ ] (اِخ) امیر خراسان از طرف ابوسعید که مردی ستمگر بود و در سال ۷۱۶ هـ . ق. از یاران یسور شکست خورد و در راه فرار به عراق به سال ۷۱۷ هـ . ق. به قتل رسید. (از تاریخ مغول ص ۳۳۰). و رجو ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ وُ ] (ترکی، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام : بندهٔ آن نگاه خشم آلود که یساول به مجلسش غضب است. فوقی (از آنندراج). یس ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.