۱. جلودار؛ قراول؛ نگهبان. ۲. [قدیمی] در دورۀ صفویه، مٲمور تشریفات؛ نقیب؛ صفآرا.
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ وُ ] (ترکی، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام : بندهٔ آن نگاه خشم آلود که یساول به مجلسش غضب است. فوقی (از آنندراج). یس ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ وُ ] (اِخ) دهی است از دهستان آتش بیک سراسکند شهرستان تبریز واقع در ۲۵ هزارگزی باختر سراسکند با ۲۲۹ تن سکنه. آب آن از چشمه و رود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.