ناپدیدار

معنی

[ پَ ] (ص مرکب) نامعلوم. غیرقابل تشخیص. نامعین. مبهم و غیر واضح : همان ره به گنجینه دشوار بود طریق شدن ناپدیدار بود.نظامی. پایان فراق ناپدیدار و امید نمیرسد به پایان.سعدی. || نهفته. مضمر. مستتر. پوشیده. مخفی. غیربارز: او هست پدید در همه کار و آن هر سه در اوست ناپدیدار.نظامی.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.