۱. (حقوق، فقه) ویژگی زمین خشک، بایر، و ویران که مالک نداشته باشد. ۲. [قدیمی] بیجان؛ مرده.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ ] (ع اِمص) مؤاتات. موافقت. سازواری. سازگاری. سازش. (یادداشت مؤلف). صاحب منتهی الارب از صحاح نقل کند که عامه مؤاتات را به واو گویند: به مواتات دولت قاهره، ... مستظهر و مستبشر شوند. ( ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ تِ ] (ع ص) مواترة. شتری که یک زانو بر زمین نهد آنگاه دیگری را نه هر دو را به یکبار و بدین جهت سواری وی مشکل باشد. یقال جمل مواتر. (ناظم الاطباء).
[ مُ تَ رَ ] (ع مص) درپی یکدیگر شدن گسسته. (منتهی الارب) (آنندراج). || پیاپی کردن. (المصادر زوزنی). || نامه و خبر درپی یکدیگر فرستادن یکان یکان با مهلت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم ا ...
[ مُ تَ نَ ] (ع مص) ملازمت کردن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواظبت. (المصادر زوزنی).
[ مُ ] (ع ص) کمان نرم و قابل انعطاف. (ناظم الاطباء).
زمینهای بیکار، زمینها مرده
فرهنگ واژههای سره
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ میُت ؛ مردگان، درگذشتگان.
فرهنگ فارسی معین
= میت
۱. آفرینندۀ آسمانها. ۲. خدایتعالی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.