(~.)(اِ.)آتشدان، تنور، اجاق سرپوشیده. ؛از ~ دررفتن کنایه از: سخت خشمگین شدن.
فرهنگ فارسی معین
صورت فلکی کمنوری در نیمکرۀ جنوبی آسمان میان دو صورت بزرگ نهر و قیطُس [نجوم]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ رَ / رِ ] (معرب، اِ) کورة. معرب خره.شهرستان. (از برهان). شهرستان. ج، کُوَر. (منتهی الارب). مدینه. (اقرب الموارد). بمعنی بلد. معرب خره. بلوک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شهرستان. (آنندراج ...
لغتنامه دهخدا
[ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و ۲۶۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ رَ / رِ ] (اِخ) دهی از دهستان شاندرمن که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و ۱۳۹ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ رَ دَ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان کلاترزان که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و ۱۲۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ رِ مَ ] (اِ) شیر مخلوط با دوغ و گورماست. (ناظم الاطباء). غذایی از شیر و ماست. (از اشتینگاس).
[ رَ / رِ یِ اَ دَ ] (اِخ) رجوع به مدخل بعد شود.
[ رَ / رِ یِ اَ دَ خوَرْ / خُرْ رَ ] (اِخ) یکی از پنج کورهٔ ولایت فارس است. این کوره منسوب است به اردشیربن بابک و مبدأ به عمارت فیروزآباد کرده است. (از فارسنامهٔ ابن البلخی ص ۱۳۲). رجوع به ...
[ تِ رِ ] (اِخ) ناحیه ای قدیمی در ولایت طرابوزان بود و یونانیان آن را مرکز قوم آمازون می دانسته اند. (از قاموس الاعلام ترکی). ظاهراً تلفظ ترکی تمیس سیر. رجوع به مادهٔ قبل شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.