(کُ جَ یا جِ) (ص.) = کنج:۱- خری که زیر دهانش ورم کرده باشد.۲- خر دم بریده.
فرهنگ فارسی معین
[ کُ / کَ جَ / جِ ] (ص) کنچه. خر الاغی را گویند که زیر دهانش ورم کرده باشد. || خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خر دم بریده و به تازی ابتر گویند. (اوبهی). ...
لغتنامه دهخدا
[ کِ جَ / جِ ] (اِ) تکهٔ گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. (فرهنگ فارسی معین). - کباب کنجه؛ کبابی که قطعات گوشت را بر سیخ کرده سرخ کنند. مقابل کوبیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ق ...
= شکنجه
فرهنگ فارسی عمید
[ شِ کَ جَ / جِ ] (اِ) آزار. ایذاء. رنج. هروانه. عقوبت. تعذیب. سیاست. کیستار. (ناظم الاطباء). عذاب. (غیاث) (منتهی الارب). در اصل شکستن و پیچیدن و عذاب دادن دزد و گنهکار بوده است. (انجمن آر ...
[ شِ کَ جَ / جِ کَ دَ ] (مص مرکب) سیاست کردن. تعذیب کردن. عقوبت کردن با کیستار. (ناظم الاطباء). باهکیدن. عقاب. تعذیب. (یادداشت مؤلف). رنجانیدن و تنگ نمودن کسی را. (غیاث) (آنندراج): عزمش همی ...
[ شِ کَ جَ / جِ کَ / کِ ] (نف مرکب) شکنجه کشنده. آنکه تحت عذاب و شکنجه قرار دارد. (یادداشت مؤلف): سپاه درد و غم از هر طرف هجوم کنند که دل شکنجه کش عیشها و عشرتهاست. طالب آملی (از آنندراج).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.