۱. جای پایان یافتن چیزی؛ کرانه؛ کنار؛ کناره. ۲. طرف؛ سو؛ جهت. ۳. پایان؛ انتها: غم زمانه که هیچش کران نمیبینم / دواش جز می چون ارغوان نمیبینم (حافظ: ۷۱۶). * کران تا ک ...
فرهنگ فارسی عمید
[ کِ ] (ع اِ) در عربی نام سازی که آن را بربط نیز گویند. (غیاث اللغات). رباب. یا چنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بربط. بربت. مزمر. عود. (السامی فی الاسامی). || (اِخ) موضعی است به بادیه. ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ رْ را ] (اِخ) نام محله ای در اصفهان. (ناظم الاطباء). در جغرافیای تاریخی لسترنج آمده است: در جای شهر اصفهان قبلاً چهار قریه قرار داشته که اسامی آنها بعداً روی چهار محلهٔ شهر باقی مانده ...
[ کَ رْ را ] (اِخ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمهٔ شهرستان ماکو. کوهستانی، سردسیر و سکنهٔ آن ۲۵۰ تن است. محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. این د ...
[ کَ کَ دَ ] (مص مرکب) بپایان بردن. به آخر رسانیدن. (یادداشت مؤلف): تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان و دشمنان به کوری روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی). - از راه راست کران ...
[ کَ گُ دَ ] (مص مرکب) کران جستن. گوشه گرفتن. دوری گزیدن از خلق. (از فرهنگ فارسی معین): من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید.خاقانی. از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کرا ...
[ کِ نَ ] (نف مرکب) بربطزن. عَوّاد. (یادداشت مؤلف).
(کَ نِ) [ په. ] (اِ.)۱- کنار، لب ساحل.۲- پایان.
فرهنگ فارسی معین
[ کَ نَ / نِ تَ ] (مص مرکب) بر کنار بودن. بر ساحل جای داشتن. دور از میانه بودن : کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب نهنگ عشق توام در میانه بازآورد.خاقانی.
(~. گِ رِ تَ) (مص ل.) کناره - گیری کردن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.