[ کَ دْیْ ] (ع مص) کم خیر گردیدن یا کم ساختن دهش را. || بند کردن و مشغول داشتن کسی یا چیزی را. || خراشیدن روی کسی را. || تباه گشتن کشته. (زرع). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). | ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ دا ] (ع اِ) جِ کُدیَه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کدیة شود.
[ کُ دَ ] (ع اِ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پیدا گردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به کدب شود.
(کَ دُِ یَ) [ ع. ] (اِمر.) دسترنج، زور بازو.
فرهنگ فارسی معین
چوبی که گازران با آن جامه را میکوبند؛ کوبین؛ شنگینه: دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو: ۱۷).
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ دی وَ ] (ص مرکب، اِ مرکب)کدخدای خانه. صاحب خانه. صاحب سرای. (برهان). بمعنی کدخدا و صاحب خانه زیرا که کد بمعنی خانه و رو بمعنی صاحب است مانند تاجور. (آنندراج). صاحب و مالک خانه و سرا. ( ...
[ اَ ؟ نَ ] (اِخ) یحیی بن المهلب. محدث و ثقه است.
(تَ کَ دِّ) [ ع. ] (مص ل.) گدایی کردن.
گدایی، دریوزگی
فرهنگ واژههای سره
[ تَ ] (ع مص) نیک بخراشیدن. (تاج المصادر بیهقی). خراشیدن یا معیوب ساختن روی کسی را، شدد للمبالغة. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.