گدایی، دریوزگی
فرهنگ واژههای سره
[ تَ ] (ع مص) نیک بخراشیدن. (تاج المصادر بیهقی). خراشیدن یا معیوب ساختن روی کسی را، شدد للمبالغة. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
(تَ) [ ع. ] (مص م.)۱- تیره ساختن.۲- دلتنگ کردن.
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کَ دّ) [ ع. ] (اِفا.) گدا.
[ مُ تَ کَ دْ دی ] (ع ص) گدایی کننده. در یوزه گر. گدا. حاجت خواه. سائل. سائل بکف. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکدی شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.