معنی

[ کَ دْیْ ] (ع مص) کم خیر گردیدن یا کم ساختن دهش را. || بند کردن و مشغول داشتن کسی یا چیزی را. || خراشیدن روی کسی را. || تباه گشتن کشته. (زرع). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || کنده شدن ناخن انگشتان از کندن زمین. (منتهی الارب).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.