[ شَ جَ / جِ ] (ص نسبی) از فوشنج. فوشنجی : خوشا قدح نبیذ فوشنجه هنگام صبوح و ساقیان رنجه. (منسوب به منوچهری). || (اِخ) فوشنج. پوشنج. (یادداشت مؤلف).
لغتنامه دهخدا
[ شَ ] (ص نسبی) منسوب به فوشنج که از بلاد قدیم کثیرالخیر است در هفت فرسخی هرات. (سمعانی).
[ عَ یِ شَ ] (اِخ) ابن احمدبن سهل فوشنجی هروی. مکنی به ابوالحسن. از عرفای نیمهٔ اول قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالحسن فوشنجی و علی (ابن احمدبن...) شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.