(غِ) [ ع. ] (اِ.) عسلی ؛ پارچهای زرد رنگ که جهودان به لباس خود میدوختند تا از مسلمانان قابل تشخیص باشند.
فرهنگ فارسی معین
پارچۀ زردرنگی که در قدیم جهودان به لباس خود بر روی کتف میدوختند تا معلوم شود که از قوم یهود هستند؛ پارهزرد؛ عسلی.
فرهنگ فارسی عمید
بیگانگان، انیران
فرهنگ واژههای سره
[ اُمْ مِ ] (ع اِ مرکب) قضا و قدر. (از المرصع).
لغتنامه دهخدا
[ مِ غْ ] (ع ص) بسیارغیرت. (دهار). مرد سخت رشک برنده. ج، مغاییر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد): رجل مغیار؛ مرد بسیار غیور و نیک بارشک و غیرتمند. (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.