[ عَ دُلْ حَ ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن عبداللََّه بن عمر الخطاب العمری ملقب به ابوعبدالرحمان. وی شجاع بود و در مصر میزیست، در عصر احمدبن طولون بود لشکری به جنگ وی فرستاد، عبدالحمید بر آنان غ ...
لغتنامه دهخدا
[ عَ دُلْ حَ ] (اِخ) ابن عبدالمجید مولی قیس بن ثعلبه ملقب به ابوخطاب و مکنی به اخفش. رجوع به اخفش ابوالخطاب شود.
[ عَ دُلْ حَ ] (اِخ) ابن محمد المصطفی بن مکی مشهور به ابن بادیس. رئیس جمعیت مسلمین به الجزائر بود. تحصیلات خود را در مدرسهٔ الزیتونة پایان داد. وی مجلهٔ الشهاب را که مجله ای دینی و علمی ب ...
[ اَ عَ دِلْ حَ ] (اِخ) اسماعیل بن محمدبن عامربن حبیب. رجوع به اسماعیل... شود.
[ اَ عَ دِلْ حَ ] (اِخ) حمیدبن میمون. از روات حدیث است.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.