[ ع. ] (ص.)۱- برهنه، لخت.۲- فاقد.
فرهنگ فارسی معین
[ یَ ] (ص نسبی) منسوب است به عاریت و آنچه به عاریت باشد و آنچه به عاریت ستانند و آنچه را بقاء نباشد چون زندگی و غیره : به عمر عاریتی هیچ اعتماد مکن که پنج روز دگر میرود به استعجال.سعدی. ...
لغتنامه دهخدا
[ ] (اِخ) کرج ابودلف در عراق عجم. (دمشقی).
[ اَ ] (ع اِ) علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبة الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جِ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس ا ...
پریشان؛ متفرق.
فرهنگ فارسی عمید
[ صَ ] (ع اِ) جِ صُعرور است. رجوع بدان لغت شود.
[ مَ ] (ع اِ) جِ مَعریََ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || فرشها و گستردنيها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه ديده شود مانند رخسار و دستها و پاها ...
[ سِ یَ / یِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کلاه گیس. گیسوان ساختگی. گیس مصنوعی. گیس غیرطبیعی. گیس عملی. (یادداشت مؤلف).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.