ریگ نرم؛ سنگریزه؛ خردهسنگ بهاندازۀ دانۀ گندم یا اندکی درشتتر.
فرهنگ فارسی عمید
انباشتهای طبیعی و سست از آوارهای بزرگتر از ماسه و کوچکتر از ریگ [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
ذرۀ رسوبی به قطر 2 تا 4 میلیمتر [زمینشناسی]
[ شَ ] (اِ) ناز و کرشمه را گویند. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (ناظم الاطباء): چه جان گر نیستی و چشم پرشن جهان بر من نبودی چشم سوزن.عطار. || نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. ...
لغتنامه دهخدا
[ -ِشْ ] (پسوند) پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمهٔ فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها «ش» آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضر می پیوندد: کُنِشْن، رَوِشْن، بوِشْن، دَه ...
ترکیبی از شن و خاک رس که در ساخت زیراساس به کار میرود [حملونقل ریلی]
[ شَ نْ ءْ / شِ نْ ءْ / شُ نْ ءْ ] (ع مص) شَنآن. شَناءة. رجوع به شناءة شود.
پیایندی که در رویشگاه شنی و دور از امواج دریا به وجود میآید [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
[ شِ کَ دَ ] (مص مرکب) با شن، شوخ ظرفی را زدودن. (یادداشت مؤلف). شن مالی کردن.
[ شِ کَ دَ ] (مص مرکب) شن مال کردن. مالیدن شن و ماسه تا آلودگی ظرف و شوخ آن زدوده شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.