رعشه
معنی
[ رَ شَ / شِ ] (ع اِ) یا رعشة. لرزشی
که در اندام آدمی از پیری و کلانسالی و یا از
بیماری پدید آید. (ناظم الاطباء). لرزیدن و
لرزه و با لفظ افتادن و افکندن و انداختن و
کشیدن و برچیدن و گرفتن مستعمل.
(آنندراج). علتی است که از آن دست آدمی
بی اراده می لرزد. (غیاث اللغات از منتخب
اللغات). لرزیدن دست و پای و سر باشد.
(ذخیرهٔ خوارزمشاهی). لرز. لرزه. لرزیدن.
لرزش. ارتعاش. رعده. لخشه. علتی است که
دست و پای و دیگر اعضاء بلرزد. (یادداشت
مؤلف). به معنی لرزه در اصل رَعش و رَعَش
است ولی استعمال آن در نظم فارسی شیوع
دارد. (نشریهٔ دانشکدهٔ ادبیات تبریز سال اول
شمارهٔ ۵) (از فرهنگ فارسی معین):
از رگ و ریشهٔ غمم بکشد
رعشه در جان غم دراندازد.عرفی شیرازی.
به کوشش نیست ممکن رعشه از سیماب برچیدن
شکیبا کی تواند کرد ناصح ناشکیبا را.
ظهوری (از آنندراج).
پیمانه ام ز رعشهٔ پیری به خاک ریخت
بعد هزار دور که نوبت به ما رسید.
کلیم کاشی.