حرکت غیرارادی متناوب و منظمی که ممکن است در هر بخش از بدن ایجاد شود
لزره، لرزه، لرزش
فرهنگ واژههای سره
[ رَ شَ / شِ ] (ع اِ) یا رعشة. لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کلانسالی و یا از بیماری پدید آید. (ناظم الاطباء). لرزیدن و لرزه و با لفظ افتادن و افکندن و انداختن و کشیدن و برچیدن و گرفتن م ...
لغتنامه دهخدا
[ رَ شَ / شِ اُ دَ ] (مص مرکب) لرزه دست دادن. لرزش دست دادن. لرزه عارض شدن. لرزه افتادن بر: همچنان غافل از مرگم گرچه از موی سفید در رگ جان رعشه چون شمع سحر افتاده است. صائب (از آنندراج).
روانآشفتگی ناشی از میبارگی که معمولا بهصورت نشانگان ترک در میبارگان کهنهکار دیده میشود [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.