حرشف
معنی
[ حَ شَ ] (ع اِ) کنگر. (مفاتیح
العلوم خوارزمی) (ذخیرهٔ خوارزمشاهی)
(ابن البیطار). خاری است که بخورند. ج،
حَراشِف. (مهذب الاسماء). نوعی رستنی باشد
که با ماست خورند. جناح البیش. و در بعض
لغت نامه ها، قسمی از کنگر. عکرش. تاقا. و
ابن البیطار گوید: حرشف بر دو گونه است:
نوعی از آن کنگر است و آن را قناریة نیز
نامند و آن اهلی و بستانی است و نوع دیگر
وحشی و بَرّی است و آنرا خزان خوانند و از
این نوع وحشی قسمی است که به یونانی آنرا
سقلومس گویند و غرب اسپانیا تصیف نامند.
اسم نبطی و به عربی میثر نامند و به فارسی
کنگر است. بستانی او را برگی است بزرگتر از
برگ کاهو، و با رطوبت چسبنده و املس و
مایل به سیاهی، و ساقش بقدر انگشتی و طول
او تا دو ذرع، و در سر او چیزی شبیه به
سپسی مجتمع از اجزاء زردرنگ، و بیخش
مایل به سرخی و بالزوجت، و تخمش طولانی
و از جو بزرگتر. در دوم گرم و در اول خشک،
و گویند در اول تر است و با رطوبت فضلیه، و
مبهی و مُدِرّ بول و حابس طبع و مسخن گرده
و مثانه و محرک جماع و محلل ریاح و هاضم
غذا و جهت قرحهٔ شش و انقباض اطراف
عضل و جراحت امعا و ضماد او جهت
داءالثعلب و خوشبو کردن عرق، و موم
روغنی را که با سه مثل او آب کنگر ممزوج
کرده باشند جهت تحلیل اورام صلبه
سریع الاثر و جهت برش نافع. و نطول او
جهت خارش بدن و ضماد بیخ او جهت
سوختگی آتش و التواء عصب مفید، و مضر
دماغ و مولد سودا و نفاخ، و مصلحش ادویهٔ
حاره و روغن و سرکه است. و قسم بری را که
مراد از مطلق حرشف او است، برگی سیاه تر و
کوچکتر میباشد، و ساقش پربرگ و خارش
تند و در سرش چیزی بقدر انار و خاردار و
بیخش سیاه و غلیظ است. در آخر دوم گرم و
در اول آن خشک، و در جمیع خواص قوی تر
از بستانی است، و مصلح مواد متعفنه و مُخرِج
مواد غلیظهٔ سینه است و مضر محرورین و
مصلحش سرکه و ترشیها است. و طلاء اجزاء
لطیفهٔ گل او با سرکه جهت جرب و نطول طبیخ
جمیع اجزاء آن جهت خزاز و رفع قمل نافع
است. و قسمی از بری که بی ساق و کوچک و
پرخار است «خوبع» نامند، محلل و مقیی ء
است. و صمغ حرشف را به فارسی کنگر زرد
نامند. رجوع به تحفهٔ حکیم و اختیارات
بدیعی و تذکرهٔ ضریر انطاکی شود. || پشیزهٔ
ماهی. (منتهی الارب). فلس. || ریزه و خرد
از مرغان و از شترمرغان و از هر چیزی.
(منتهی الارب). || شکن زره. نورد زره.
(منتهی الارب). || ضعفا و پیران و پیادگان
و ناتوانان. || پشیزهٔ کارد و شمشیر. (منتهی
الارب). || میخها و جز آن که سلاح را بدان
آرایش دهند.