حبةالقلب

معنی

[ حَ بْ بَ تُلْ قَ ] (ع اِ مرکب) نقطهٔ سیاه دل. خون دل. دانهٔ دل. حبهٔ دل. یا آنچه سیاه است در دِل. (منتهی الارب). مهجة. سویداء. ثمرةالقلب. تأمور. جلجلان القلب. نقطهٔ دل. سیاهی دل. میان دل. (مهذب الاسماء): و صولجانٍ بیدی شادن لایجسر العاشق اَن یذکره و صولجان الصدغ من خدّه متخذ حبةَ قلبی کره.ابوالفتح بستی. حب لولی گر از شکر باشد حبةالقلب را ضرر باشد.اوحدی. اصابت فلانة حبة قلب فلان؛ دل او را ربوده است. (ذیل اقرب الموارد).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.