[ حَ بْ بَ تُلْ قَ ] (ع اِ مرکب) نقطهٔ سیاه دل. خون دل. دانهٔ دل. حبهٔ دل. یا آنچه سیاه است در دِل. (منتهی الارب). مهجة. سویداء. ثمرةالقلب. تأمور. جلجلان القلب. نقطهٔ دل. سیاهی دل. میان دل. ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.