[ لِ ] (اِمص) چالیش. رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند. (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). رفتار کسی از روی تکبر و نخوت و ناز است در برابر حریف کارزار. (انجمن
آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام). حرکت زیبا و ظریف و از روی عجب و خرامش و بزرگواری. (ناظم الاطباء). خرام خوش. حرکت و رفتاری از روی فیس و افاده. مؤلف فرهنگ نظام نویسد:
احتمال میرود لفظ چالاک و چالش هر دو مأخوذ از لفظ چال بمعنی رفتار باشد که استعمال خود چال بمعنی رفتار متروک شده و مشتقاتش مانده است چه در سنسکریت که ریشهٔ بسیاری از
الفاظ فارسی را نشان میدهد لفظ چَلَ بمعنی رفتار موجود است...» و رجوع به چالیش شود:
چون مهر کند فلک سواری
از چالش لاشه خر چه خیزد.
کمال الدین اسماعیل (از انجمن آرا).
وای اگر صد را یکی بیند ز دور
تا بچالش اندر آید از غرور.مولوی.
|| بمعنی جنگ و جدال. (برهان) (ناظم الاطباء). حمله. یورش :
بفرمود شه تا دلیران روم
نمایند چالش در آن مرز و بوم.نظامی.
ز بس پیل کآمد بچالش برون
شد از پای پیلان زمین نیلگون.نظامی.
از آن سهمگین تر سپاهی قوی
عنان تافت بر چالش خسروی.نظامی.
برآشفت زنگی ز گفتار شاه
بچالش درآمد چو دود سیاه.نظامی.
در میان آندو لشکر گاه زفت
چالش و پیکار آنچه رفت رفت.مولوی.
چالش است این، لوت خوردن نیست این
تا تو بر مالی بخوردن آستین.مولوی.
با سگان بر استخوان در چالشی
چون نی اشکم تهی در نالشی.مولوی.
بمیدان شد و چالش آغاز کرد
به تحسین خسرو زبان باز کرد.
امیرخسرو دهلوی (از انجمن آرا).
|| مباشرت و جماع را نیز گویند. (برهان). (ناظم الاطباء). کسی که در جماع حریص باشد.