معنی

[ جِ ن ن ] (ع اِ) پری و دیو. (برهان). پری. ضد انس. || فرشتگان. (منتهی الارب). || هر چیز پوشیده از حواس از ملئکه و شیاطین. (اقرب الموارد). || دل. قلب. (برهان). || اول هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): کان ذلک فی جن شبابه؛ اول و نخست. (برهان) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || شکوفهٔ گیاه. || (اِمص) پوشیدگی. || لا جن؛ ای لا خفاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نوی در مقابل کهنگی. (برهان). || جن لیل؛ تاریکی شب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || جن الناس؛ جماعت مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.