[ تَ ] (ع مص) خاص کردن.
(زوزنی). خاص کردن. ضد تعمیم. (منتهی
الارب) (ناظم الاطباء). خاص گردانیدن.
(آنندراج). تخصیص چیزی؛ ضد تعمیم آن.
(اقرب الموارد) (المنجد). تخصیص به چیزی؛
تفضیل دادن آن. (از المنجد). یکی از
رسومات دینیه است که شخص یا مکانی یا
شیئی را برای عمل مقدس معین کنند.
(قاموس کتاب مقدس): و فایده در
تخصیص عدل و سیاست و ترجیح آن بر دیگر
اخلاق ملوک آنست که تمامی ابواب مکارم و
انواع عواطف را بی شک نهایتی است. (کلیله
و دمنه). || بر سر و دوش گردانیدن
کودکان، نی را که در سر آن آتش گرفته باشد
از بازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب
الموارد). || (اصطلاح علم معانی) تخصیص مسند برای اتمیت یا تمامیت فایده
است، و
تخصیص یا به اضافه است، چون قول سعدی:
زبان در دهان ای خردمند چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر!
و چون قول مولوی:
اولیا اطفال حقند ای پسر
غائبی و حاضری بس باخبر.
یا به توصیف است، مثل قول حافظ:
رنگ تزویر پیش ما نبود
شیر سرخیم و افعی سیهیم.
(هنجار گفتار ص ۷۷).
|| (اصطلاح علم اصول) تخصیص علت؛
تخلف حکم از وصف است در بعضی صورتها
بسبب مانعی. (از تعریفات جرجانی) (از
کشاف اصطلاحات الفنون). هرگاه علت
حکمی در موضوعی یافت شود لیکن آن
حکم بر آن موضوع بخاطر مانعی تعلق نیابد،
آنرا تخصیص علت نامند، چه مقتضی طبیعت
علت تعلق آن حکم است بر آن موضوع، لکن
دلیل دیگری دربارهٔ آن موضوع آن حکم را از
آن برداشته است. || در لغت اختصاص
دادن بخشی از جمله است به حکمی. و در
اصطلاح نحویان، اشتراک نکره ها است و
تقلیل اشتراک در معرفه ها توضیح نام دارد.
بلکه توضیح در نظر نحویان رفع احتمالی
است که در معرفه حاصل است و از آنکه
گویند وصف گاه برای تخصیص است و گاه
برای توضیح مقصود نهی معنی است که گفته
شده و گاه تخصیص بر چیزی اطلاق شود که
شامل تقلیل اشتراک و رفع احتمال باشد، مثلاً
«رجل» در «رجل عالم» بعنوان بدلیت،
احتمال شمول جمیع افرادش را داراست و با
ذکر «عالم» این احتمال از میان میرود زیرا
دانسته میشود که غیر «عالم» مقصود نیست
ولی احتمال نسبت به افراد (مردان عالم) باقی
میماند. اما «زید» در «زید تاجر» مشترک
است میان تاجر و جز آن و محتمل است
نسبت بهر دو و با ذکر صفت «تاجر» این
احتمال زایل میشود. و باید دانست که
اشتراک و احتمال یا معنوی است یعنی ناشی
از معنی است چنانکه در نکرات است و یا
لفظی یعنی ناشی از لفظ است. || و
تخصیص در اصطلاح اهل معانی قصر است.
|| و در اصطلاح اصولیان بر چند معنی
اطلاق شود: ۱ -منحصر شدن عموم بر بعضی
از افراد آن و این اصطلاح شافعی و مالکی
است. ۲ -منحصر شدن عام بر بعضی افراد آن
به کلامی مستقل و متصل یعنی بدون فاصله و
این اصطلاح حنفیان است و بقید کلام
مخصص غیرکلامی خارج میشود که آن
تخصیص اصطلاحی نیست و بقید مستقل،
غیرمستقل خارج شود و بقید مقترن و متصل
نسخ خارج گردد زیرا در نظر حنفی دلیل
تخصیص اگر متراضی باشد نسخ خوانده
میشود نه تخصیص. ۳ -انحصار عام است به
برخی از افراد بدلیل مستقل. ۴ -انحصار لفظ
است بر برخی از افراد اگرچه آن لفظ عام
نباشد و این اعم است از معنی نخست،
چنانکه گویند عشره عام است به اعتبار آحاد
آن با قطع به اینکه آحاد آن از مسمیات عشره
نیستند. و هرگاه عشره را با استثناء به خمسه
اختصاص دهند گویند تخصیص داده شده
است و همچنین است «مسلمون» که مراد از
آن افراد معهودی باشند، در این صورت اگر
بگوئی جائنی المسلمون فاکرمت المسلمین
الا زیداً استثنای از آن اصطلاحاً تخصیص
نامیده میشود. و نیز باید دانست که تخصیص
همانگونه که بر قول و کلام اطلاق میشود در
فعل نیز مجازاً گفته آید و همچنین است نسخ،
و عضدی در مباحث سنت بدان تصریح کرده
است و تخصیص را (بمعنی اول آن) به چند
قسم منقسم کرده اند: مخصص یا متصل است
یا منفصل زیرا یا خود فی حد ذاته مستقل
است یا نیست و مخصص متصل پنج قسم
است: استثناء، شرط، صفت، غایت، بدل
بعض، و مخصص منفصل یا کلام است یا
غیرکلام چون عقل و نحو آن و تخصیص به
مستقل تخصیص است به اتفاق مذاهب،
بخلاف تخصیص به غیرمستقل که مورد
اختلاف است. (تلخیص از کشاف
اصطلاحات الفنون). و رجوع به کتاب اصول
و معانی بیان و تعریفات جرجانی شود.