[ تَ ] (ع مص) خاص کردن. (زوزنی). خاص کردن. ضد تعمیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاص گردانیدن. (آنندراج). تخصیص چیزی؛ ضد تعمیم آن. (اقرب الموارد) (المنجد). تخصیص به چیزی؛ تفضیل دادن آن. ( ...
لغتنامه دهخدا
فرایندی که در آن یک گونه، درنتیجه انتخاب طبیعی، با ویژگیهای خاصِ زیستگاهی سازگاری بیشتری پیدا میکند [مهندسی منابع طبیعی - شاخه حیاتوحش] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تَ دَ ] (مص مرکب) خاص کردن. (ناظم الاطباء). مخصوص گردانیدن چیزی را برای امری: فلان سرمایه اش را برای توسعهٔ فرهنگ تخصیص داد.
فرایندی تکراری که در آن حجمی از شدآمد را به یک مسیر، با توجه به ظرفیت آن و مطابق با سرعت و حجم و چگالی آن مسیر، اختصاص میدهند|||متـ . تخصیص ظرفیتی [حملونقل درونشهری - جاده& ...
تخصیص قسمتهایی از نمونه به طبقههایی از زیرجامعهها در نمونهگیری تصادفی طبقهای [آمار]
مدلی برای پیشبینی توزیع جغرافیایی فعالیتهای مختلف [حملونقل درونشهری - جادهای]
1. برداشتن و خارج کردن پهنای باند تخصیصدادهشده به سازمان یا دستگاهی خاص از آن سازمان|||2. برداشتن بخشی از اطلاعات از حافظۀ رایانه برای استفاده در برنامهای دیگر [مهندسی مخاب ...
محدودۀ معینی از یک مرتع که به شمار مشخصی از دامهای متعلق به فرد دارای مجوز اختصاص یافته است [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.