[ بَ مُ مَ / مِ لَ / لِ ] (ص مرکب) کسی که در معامله دارای کارهای ناپسند و زشت بود. (ناظم الاطباء). بدسودا، یعنی آنکه معامله بناراستی کند. (آنندراج). بَلّ. (یادداشت مؤلف).
لغتنامه دهخدا
[ مِ لَ / ل گَ تَ ] (مص مرکب) حامله شدن. آبستن شدن : آنکه تا چرخ ز تقدیر فلک حامله گشت نه چنو زاد و بزاید بهمه عمر دگر.سنائی.
[ دَرْ یِ مِ لَ / لِ ] (اِ مرکب) کنایه از دریای مروارید. (آنندراج). دریایی که در آن صید مروارید می کنند. (ناظم الاطباء). || کنایه از شراب بواسطهٔ نشاطی که در اوست. (آنندراج) (از ناظم الاط ...
[ مِ لَ / لِ ] (اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در ۲۱هزارگزی شمال خاوری دیز گران و ۳هزارگزی باقله پایین. هوای آن سرد و دارای ۳۷۰ تن سکنه است. آب آن جا از چ ...
[ مِ لَ / لِ ] (اِخ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالا، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در ۴۶هزارگزی خاور کرمانشاه و ۴هزارگزی سراب فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای ۱۷۰ تن سکنه است. آب آنجا ا ...
۱. [مجاز] چربزبانی و خوشامدگویی. ۲. [قدیمی] با کسی نیکویی و خوشرفتاری کردن.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ مَ لَ ] (ع مص) تکليف دادن کسی را به کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصرف کردن در بيع و مانند آن. || بها کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ...
بازار کردن
فرهنگ واژههای سره
[ مُ مَ لَ / مُ مِ لِ ] (از ع، اِمص) با هم عمل کردن و کار کردن. (غياث) (آنندراج). || داد و ستد کردن. بازارگانی کردن. سوداگری کردن. (يادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تجارت و سوداگری ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.