معنی

[ اَ لَ ] (ع ص) تابان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): از جاهای دوردست سنگهای مرمر فرادست آوردند مربع و مسدس همه روشن و املس. (ترجمهٔ تاریخ یمینی). || نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (زمخشری). || هموار، مقابل خشن. (فرهنگ فارسی معین). نسو. (تاج المصادر بیهقی). هموار و چیزی که به او چیزی دیگر متعلق نشده باشد. (آنندراج). مؤنث آن ملساء است. (از اقرب الموارد). || صحیح و درشت پشت. (ناظم الاطباء). درشت پشت. (منتهی الارب) (آنندراج). || صحیح الظَّهر. (از اقرب الموارد). - امثال: هان علی الاملس ما لاقی الدبر؛ یضرب فی سوء اهتمام الرجل لشأن صاحبه. (از ناظم الاطباء). || اسب هموار درشت پشت. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || و در اساس است: بعیر املس؛ خلاف الاجرب. (از اقرب الموارد). || خمس املس؛ خمس سخت درتعب اندازنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || ساده. || نغز. (فرهنگ فارسی معین).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.