۱. نرم. ۲. هموار. ۳. اسبی که پشتش پهن و هموار باشد.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ لَ ] (ع ص) تابان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): از جاهای دوردست سنگهای مرمر فرادست آوردند مربع و مسدس همه روشن و املس. (ترجمهٔ تاریخ یمینی). || نرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ...
لغتنامه دهخدا
[ حُ رَ قِ اَ لَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) بلغت اندلس حلبوب. حربوب. جلبوب. خصی هرمس. عصی هرمس. فقشة. لینوزوزطیس.
[ طِ مِ لِ ] (معرب، اِ) درخت بطم است. (فهرست مخزن الادویه).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.