معنی

[ اَ ] (اِخ) ابن کردویه. در ترجمهٔ تاریخ یمینی (ص ۹۹ ، ۱۰۰) آمده: تاش مدت سه سال به جرجان بماند و همگی خاطر او بخدمت نوح بن منصور ملتفت بود... ابوسعید شبیب را بفخرالدوله فرستاد و بر معاودت حضرت بخارا معاونت خواست و او اسفاربن کردویه را نامزد کرد و دو هزار سوار از اَنجادِ دیلم در صحبت او روانه فرمود و بنصربن الحسن بن فیروزان فرمان بنوشت تا در جملهٔ حشم منتظم گردد و به امارت و زعامت ایشان قیام کند و باتفاق روی بحضرت تاش نهند و حکم او را مطیع و منقاد باشند. و هم در ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۲۶۳ آمده: ابوعلی الحسن بن احمد حمویه وزیر بود و ده هزار مرد از ترک و عرب و دیلم فراهم کرد و منوچهربن قابوس و ابوالعباس بن جایق و بیستون بن تیجاسب و کنازبن فیروزان و رشاموج در موافقت او روی بجرجان نهادند و این جماعت ارکان حضرت و انیاب دولت دیلم بودند.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.