[ اِ ] (ع مص) به روشنائی روز
درآمدن. || بی برگ شدن درخت.
|| سخت شدن جنگ. (منتهی الارب).
|| روشن شدن. (زوزنی) (تاج المصادر
بیهقی) (منتهی الارب). روشن شدن صبح.
(منتهی الارب): وقت اسفار حاجب تاش
برسید و دستوری خواست و در پیش من آمد
و به ادب بنشست و مرا بمهمانی دعوت کرد.
(ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۹۶). از مطلع آفتاب
عزت و جلالت تباشیر اسفار صباح دولت
بدمد. (جهانگشای جوینی). || نماز
بروشنی صبح کردن. (تاج المصادر بیهقی).
نماز بروشنی صبح بکردن. (زوزنی). نماز
گزاردن بروشنی صبح. || تابان شدن روی.
|| بر سر خود رفتن شتران. || سِفار بر
پشت بینی اشتر نهادن. || برگهای افتاده
چرانیدن شتران را. (منتهی الارب).
|| اظهار: بوقتی که از مجاری آن اسفار
اسفار میکرد و از سرگذشت آن احوال اخبار
میفرمود بر لفظ مبارک راند... (ترجمهٔ تاریخ
یمینی ۲۶).