معنی

[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن عمر، معروف بشهاب الدین خفاجی مصری. از بزرگان علمای دولت آل عثمان است. در ادب و فقه و سایر علوم از افراد عصر خود و از شاگردان علامه ابوالسعود صاحب تفسیر است. ابتداء قضای روم ایلی سپس قضای سلانیک و مصر داشته و پس از عزل در مصر بتدریس و تصنیف میپرداخت. وفات او در ۱۰۶۹ هـ .ق . بوده است و بیش از نود سال زندگانی کرد. او راست: عنایةالقاضی. حاشیهٔ تفسیر بیضاوی. شرح الشفا. شرح درةالغواص. الریحانة. الرسائل الاربعین. حاشیهٔ شرح الفرایض. کتاب السوانح و الرحلة. شفاء الغلیل فیما فی کلام العرب من الدخیل. دیوان الادب فی ذکر شعراء العرب. طرازالمجالس و رسائل دیگر. و او اشعار و مقامات و منشآت نیکو دارد.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.