[ اِ ] (ع مص) احثال دهر؛ موافقت نکردن زمانه. || خورش بد دادن کودک را و بد پرورانیدن.
لغتنامه دهخدا
(حِ) [ ع. ] (اِفا.) بحث کننده، جوینده.
فرهنگ فارسی معین
[ حِ ثَ تُلْ یَ ] (اِخ) باحثة فی البادیة. رجوع به ملک بنت حفنی، و اعلام زرکلی ج ۳ ص ۱۰۶۸ و معجم المطبوعات ج ۱ ستون ۵۱۲ شود.
= مبحث
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ حِ ] (ع اِ) جِ مَبحَث و فارسیان بمعنی بحث استعمال کنند. (آنندراج). جِ مبحث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): مباحثی که در آن حلقهٔ جنون میرفت ورای مدرسه و قیل و قال مسئله بود. حافظ (از ...
[ مُ حَ / حِ ] (ع اِ) جِ مُباحَثَه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.