ابوسلیمان

معنی

[ اَ سُ لَ ] (اِخ) محمدبن طاهربن بهرام سجستانی منطقی نزیل بغداد. او شاگرد متّی بن یونس و امثال او بود و سپس خود بتدریس علوم آموخته پرداخت و رؤسا و بزرگان از هر سوی قصد او کردند و خانهٔ او پناهگاه اهل علوم قدیمه بود و محمدبن عبدون جیلی و ابوحیّان توحیدی شاگردان اویند و او را اخبار و حکایات و سؤالات و اجوبه ای است در این معنی یعنی در علوم عقلیّه و عضدالدوله فناخسرو شهنشاه او را بزرگ داشتی و اکرام کردی. گویند ابوسلیمان اعور بود با اثری از برص بر تن، و از این روی از مردم منقطع میزیست و ملتزم خانه بود و جز آنان که مستفید و طالب علم بودند نزد او نمیرفتند. و باز آورده اند که او به اطلاع از اخبار دولت سخت حریص بود و از اینرو کسانی که به دربار راه داشتند از دوستان او خبرها بوی میبردند و از جمله ابوحیّان توحیدی بود که بخانهٔ رؤسا راه داشت و چون به وقایع و حوادث مطلع میشد به ابوسلیمان آگاهی میبرد و ابوحیّان کتاب الامتاع و المؤانسة را که محتوی وقایع مجلس ابی الفضل عبداللََّه بن عارض شیرازی وزیر صمصام الدولةبن عضدالدولة است بهمین قصد بنوشت. گویند از ابوسلیمان از نحو عربی و نحو یونانی پرسیدند گفت نحو عرب فطرت و نحو ما فطنت است و از این گفته چنین برمی آید که اطّلاع و بستگی او به زبان و علوم یونانی بیشتر از عربی بوده است و از ترجمهٔ ابوجعفر ملک سجستان پیداست که او چندی در خدمت ابوجعفر بوده و بنابراین مدتی از اوائل عمر خویش را به سیستان میزیسته است. او راست: رسالة فی مراتب قوی الانسان. رسائل الی عضدالدوله. شرح کتب ارسطوطالیس. شهرزوری ، کتابی بنام صوان الحکمة و کتابی به نام محرک اوّل، و صاحب الفهرست، کتابی دیگر به نام کتاب فی الانذارات النومیه، به ابوسلیمان منطقی منسوب کرده اند. و ظاهراً ابوسلیمان تا ۳۷۹ هـ .ق. حیات داشته و به بغداد میزیسته است. و شهرزوری گوید: روزی ابوسلیمان با گروهی از اصحاب از بغداد بتفرّج بیرون شدند، بدانجا کودکی به آواز خوش تغنی می کرد یکی از همراهان ابوسلیمان معروف به ابی زکریای صیمری گفت دریغا که این کودک استاد ندیده و الحان نیاموخته و گرنه در غنا آیتی شدی، ابوسلیمان گفت بگوئید که طبیعت را به صناعت چه احتیاج باشد ، اهل صناعت کوشند تا صنعت را مانندهٔ طبیعت کنند و هرچه صنعت به طبیعت ماننده تر عامل استادتر بود پس غایت صنعت تشبّه به طبیعت باشد و در این جا مشهود است که طبیعت که مخدوم صنعت است خادم صنعت و پست تر از وی شده است و نیاز بصنعت دارد. ابوزکریا گفت علت آن ندانم جز آنکه تو در بیان آن بر ما منت نهی. ابوسلیمان گفت علت آن است که صناعت مأخوذ از عقل و نفس باشد و این دو را بر طبیعت رفعت و برتریست و چون طبیعت قابل بود ابداعات عقل را بپذیرد و به مخترعات و ابداعات نفس ناطقه کمال و زینت گیرد. پس صنعت خادم طبیعت، لیکن مخدوم عقل و نفس است. (نقل بمعنی از نزهةالارواح). و ابوسلیمان سجزی نزدیک هشت قرن پیش از نیوتون قانون جاذبهٔ خورشید را کشف و اعلام کرده است، حیث قال: منزلةالکواکب من الشمس منزلةالحدید من حجر المغناطیس، اما تراهنّ اذا بعدن تجذبهنّ الیها. قول بعض الحاضرین و هذا القول فیه نظر فقال ابوسلیمان کل من لایعرف مایجب علیه فلایعرف. (مقابسات ابوحیان توحیدی).

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.