[ اَ ذَ ] (اِخ) مصعب بن محمد خشنی بن مسعودبن ابی رُکب. او مانند پدر خویش از نحات مغرب است و هر دو از مردم رُکَب شهری به یمن باشند.
لغتنامه دهخدا
[ اَ ذَ ] (اِخ) همدانی. رجوع به ابوذر عمربن ذر... شود.
[ اَ ذَ رِ زَ ] (اِخ) یکی از اعاظم مشایخ متقدمین. شرح حال او در نفحات الانس جامی آمده است و این قطعه از اوست: تو بعلم ازل مرا دیدی دیدی آنگه بعیب بخْریدی تو بعلم آن و من بعیب همان رد مک ...
[ اَ ذَرْ رَ ] (اِخ) حارث بن معاذبن زرارهٔ انصاری. صحابی است و برادر او ابونمله نیز از صحابهٔ کرام است و آن دو با پدر در غزوهٔ احد درجهٔ شهادت یافتند.
[ اَ ذُ رَ ] (اِخ) محمدبن مناذر. رجوع به محمد... شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.