[ اَ بَ دد ] (ع ص) مرد بزرگ جثه. مردی که دو ران از هم گشاده نهد در رفتن از فربهی. || اسبی که دو دست او از هم دور و گشاده سینه بود. || جولاهه. مؤنث: بَدّاء.
لغتنامه دهخدا
( ا ِ) [ ع. ] (مص م.)۱- آغاز کردن، شروع کردن.۲- آشکار کردن.
فرهنگ فارسی معین
[ اَ ] (ع اِ) جِ بَدء.
نوسازی، نوساخته، نوآوری، نوآفرینی، پدیده، آفریدن
فرهنگ واژههای سره
[ اَ ] (ع ص، اِ) جِ بِدع.
نوآفریدن
( اِ ) [ ع. ] (مص ل.)۱- عوض و بدل کردن.۲- قرار دادن حرفی به جای حرفی دیگر برای دفع ثقل و سنگینی.۳- یکی از اقسام نه گانة وقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه.
[ اَ ] (ع ص، اِ) جِ بدَل یا بدیل. عده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا که گویند هیچگاه زمین از آنان خالی نباشد و جهان بدیشان برپایست و آنگاه که یکی از آنان بمیرد خدای تعالی دیگری را بجای او بر ...
[ اِ ] (ع مص) بدل کردن. تاخت زدن. دگش کردن. بجای چیزی گرفتن یا دادن یا گذاشتن. || قرار دادن حرفی بجای حرف دیگر برای دفع ثقل و سنگینی. || یکی از اقسام نه گانهٔ وقف مستعمل چون تبدیل تا ...
[ اَ بَ دُلْ بِ ] (ع اِ مرکب، ق مرکب) همیشه. || هرگز.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.