دید [نجوم رصدی و آشکارسازها]
دید، بینش، مشاهده، رویت، قوه دید، بینا سایر معانی: باصره، بینایی (vision هم می گویند)، دیدن، چون، به خاطر اینکه، نظر به اینکه، دارای بینایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوراندیش
اتوبوس گردشگری [حملونقل درونشهری - جادهای] اتوبوسی که برای استفادۀ گردشگری طراحی و تجهیز شده است و معمولا پنجرههای بزرگتری دارد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تماشاگشت [گردشگری و جهانگردی] گشتی در محدودۀ شهر که در آن مراکز اصلی و جالب شهر مانند خیابانها و اماکن مذهبی و موزهها و یادمانها را به شرکتکنندگان در گشت نشان می&zwnj ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.